ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی
اِبْراهیمِ بْنِ مُحَمَّدِبْنِ اَبی یَحْییٰ، از بزرگان شیعه در قرن 2 ق / 8 م که نظرات مختلف و حتی متضادی دربارۀ او ابراز شده است. وی مردی متفکر، متکلم، محدث و فقیه بوده است. بغدادی او را مؤسس فرقهای میداند که به نام خود او به امر ابراهیمیه معروف بود (ص 140). نام او در اغلب تذکرهها و کتب طبقات و تواریخ و رجال، ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی آمده است، اما ابراهیم بن ابی یحیی (همانجا؛ ذهبی، میزان، 1 / 57) و ابراهیم بن یحیی (ابن مرتضی، باب ذکر، 25؛ همو، طبقات، 42، 129) نیز گفتهاند. کنیۀ او ابواسحاق است، و چون مولای بنیاَسلُم بوده، او را اَسلُمی، و از آن روی که اهل مدینه بوده مدنی نیز خواندهاند (همانجاها). جدش سمعان نام داشته (ابن جوزی، 1 / 51؛ ذهبی، تذکره، 1 / 247؛ همو، میزان، 1 / 60) و به نوشتۀ ابن حجر (1 / 158) مولای ابواسحاق مدنی بوده است.
زمان تولد ابراهیم معلوم نیست، ولی سال درگذشت وی را 184 ق / 800 م گفتهاند (ابن سعد، 5 / 425؛ ذهبی، میزان، 1 / 61؛ همو، تذکره، 1 / 247)؛ ابن حجر، 1 / 159).
وی از استادان امام شافعی (محمد بن ادریس) بود و بنابر پارهای اقوال شافعی وی را ثقه دانسته و از او روایت کرده است و گویند آنگاه که شافعی مسند قضا را پذیرفته، ابراهیم از او بیزاری جسته است (ابن عدی، 1 / 221 و 226؛ ابن جوزی، 1 / 51؛ ابنمرتضی، باب ذکر، 25؛ همو، طبقات، 43 و 129؛ ذهبی، تذکره، 1 / 246 و 247؛ ابن حجر، 1 / 158-161). ابراهیم کثیرالحدیث نیز بوده است (ابن سعد، 5 / 425؛ ابن حجر، 1 / 159، 160) چنانکه مُوَطَّأ او بر چند برابر مُوَطَّأ مالک بالغ میشده (ابنعدی، 1 / 226؛ ذهبی، تذکره، 1 / 247؛ همو، میزان، 1 / 59)، ولی مجموعۀ احادیث او اکنون در دست نیست. بعضی گفتهاند که واقدی کتب ابراهیم را گرفته و به نام خود کرده است (نجاشی، 15؛ طوسی، 16).
با اینکه از اهل سنت بزرگان دیگری هم بودهاند که در حدیث او امر منکری نیافتهاند (مثلاً نک : ابن عدی، 1 / 222)، ولی بیشتر آنان به انکارش کوشیدهاند. از جملۀ اینان مالک است که او را ثقه نمیداند و حتی کذّابی میشمرد که نه به حدیثش اعتمادی هست و نه به دینش (عقیلی، 1 / 63؛ ابن عدی، 1 / 219، 220؛ ابن جوزی، 1 / 51؛ ذهبی، تذکره، همانجا؛ همو، میزان، 1 / 57؛ ابن حجر، 1 / 158). امام احمدبن حنبل نیز احادیث او را بیاصل دانسته (ذهبی، میزان، 1 / 57، 58) و برخی دیگر او را متروکالحدیث، منکرالحدیث، ضعیف یا کذّاب ذکر کردهاند (ابن سعد، 5 / 425؛ عقیلی، 1 / 62-64؛ ابن عدی، 1 / 219-222؛ بغدادی، 140؛ ذهبی، میزان، 1 / 57؛ ابن حجر، 1 / 158-160؛ نسائی، 42؛ بخاری، 408).
علت این انکار و تکذیب را میتوان در آن دانست که وی از خاصان در حدیث شیعه بوده (نجاشی، 14؛ طوسی، 16؛ حلی، 17؛ علامۀ حلی، 3). و از اصحاب امام صادق (ع) بوده (برقی، 27) و از وی و امام محمدباقر (ع) نقل حدیث کرده است (نجاشی، 14؛ علامۀ حلی، 3). گفتهاند که کتابی در حلال و حرام به نقل از امام صادق (ع) تألیف کرده بوده (نجاشی، 15؛ طوسی، 16) که آن هم در دست نیست.
آراءِ او: از آنچه گذشت چنین برمیآید که ابراهیم شیعۀ امامی بوده است. از جمله تأییدات این قول آن است که مخالفان، وی را رافضی خواندهاند (عقیلی، 1 / 63، 64؛ ابن عدی، 1 / 221؛ ذهبی، میزان، 1 / 58، 59؛ همو، تذکره، 1 / 247؛ ابن حجر، 1 / 158، 160)؛ لیکن همین مخالفان او را از معتزله نیز دانستهاند (ابنعدی، 1 / 219؛ ذهبی، میزان، 1 / 57؛ ابن حجر، همانجا). با اینهمه موافقان وی نیز از اعتزال او سخن گفتهاند، چنانکه بلخی (ص 80)، قاضی عبدالجبار (ص 336) و نیز ابن مرتضی در طبقات المعتزله (ص 134) و باب ذکرالمعتزله (ص 20، 25) وی را از جملۀ معتزله و از معتزلۀ اهل مدینه دانستهاند. قاضی عبدالجبار، پدر او محمدبن ابی یحیی را هم از معتزله میداند (ص 336)، اما خودش، به گفتۀ ابن مرتضی، از طبقۀ پنجم معتزله و از اصحاب عمروبن عبید بوده است (باب ذکر، 25؛ طبقات، 42، 129).
ابراهیم را ازاینرو از معتزله شمردهاند که وی از قائلان به توحید و عدل بود و اهل اعتزال معتقدین به توحید و عدل را از خود میدانستند و بسیاری کسان، ازجمله ائمۀ شیعه را در طبقات معتزله ذکر میکردند (مثلاً نک : فضل الاعتزال). ابن مرتضی حتی امام شافعی را نیز در زمرۀ اهل عدل و توحید آورده است (باب ذکر، 25؛ طبقات، 42، 43، 129، 134). امام احمدبن حنبل وی را قَدَری خوانده (ذهبی، میزان، 1 / 57- 59؛ همو، تذکره، 1 / 247) و امام مالک (بخاری، 408؛ عقیلی، 62) و شافعی نیز قَدَری بودن ابراهیم را تأیید کردهاند (ابن عدی، 1 / 221؛ ذهبی، میزان، همانجا، همو، تذکره، همانجا؛ نیز نک : بلخی، 80؛ قاضی عبدالجبار، 336). خود وی نیز ظاهراً اعتقاد خویش به قَدَر را آشکار میکرده و از آن پروایی نداشته است (عقیلی، 1 / 3؛ ابن عدی، 1 / 221؛ ابن حجر، 1 / 160).
مخالفان ابراهیم او را جهمی نیز گفتهاند، و جهمیّه در اسلام مشهور به اعتقاد به جبر هستند. اما نکتۀ جالب توجه این است که او را هم قدری و هم جهمی خواندهاند (مثلاً نک : عقیلی، 1 / 63؛ ابن عدی، 1 / 220؛ ذهبی، میزان، 1 / 58، 59؛ همو، تذکره، 1 / 247، 1 / 247؛ ابن حجر، 1 / 158-161). علت این امر را شاید بتوان در همآوازی وی با برخی از نظریات جهم (نک : جهمیّه) دانست که با آرای شیعه همانندی داشته است و افزونبر این قدما در مواردی معتزله را نیز از جهمیه شمردهاند. و اطلاق این عنوان بدیشان از جهت مشارکت هر دو گروه در بعضی عقاید مانند نفی صفات ازلی، نفی رؤیت حق تعالی، مخلوق بودن کلام خدا و حسن و قبح عقلی (شهرستانی، 1 / 79-81) و نیز به جهت تقدم جهمیه بر معتزله و پیروی معتزله از آنان بوده است (مثلاً نک : ابن تیمیه، 1 / 256). حتی گاهی بعضی اشخاص منتسب به شیعه را هم بدین عنوان ملقب میکردند (نک : دارمی، 98).
نکتۀ دیگر دربارۀ این است که بغدادی (ص 140) او را از اهل تشبیه میداند. چنین نسبتی به بعضی دیگر از متکلمین شیعه، همچون هشامبن حکم (ﻫ م) که او هم از شاگردان امام صادق (ع) بوده، نیز داده شده است، اما چون اصل سخن ابراهیم و دعاویش در دست نیست، داوری دربارۀ معتقدات او بیش از این میسر نیست.
مآخذ
ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، قاهره، 1332 ق؛ ابنجوزی، عبدالرحمن، کتاب الضعفاء و المتروکین، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ ابنحجر، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، 1325 ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن عدی، عبداللـه، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن مرتضی، احمدبن یحیی، باب ذکر المعتزلة، به کوشش توماس آرنولد، حیدرآباد دکن، 1316 ق؛ همو، طبقات المعتزلة، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، 1380 ق / 1961 م؛ بخاری، محمدبن اسماعیل، «کتاب الضعفاء الصغیر»، المجموع فی الضعفاء و المتروکین، به کوشش عبدالعزیز عزالدین السیروان، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ برقی، احمدبن ابیعبداللـه، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی اُرموی، تهران، 1342 ش؛ بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، الفَرقُ بین الفِرَق، به کوشش عزت العطار الحسینی، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛ بلخی، ابوالقاسم، «باب ذکرالمعتزلة»، فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1393 ق / 1974 م؛ حلی، حسن بن علی، کتاب الرجال، به کوشش جلالالدین حسینی ارموی، تهران، 1342 ش؛ دارمی، عثمانبن سعید، الرّد علی الجهمیّة، به کوشش گوستا ویتستام، لیدن، 1960 م؛ ذهبی، شمسالدین محمد، تذکرة الحفّاظ، حیدرآباد دکن، 1376 ق / 1956 م؛ همو، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1963 م؛ شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1328 ق / 1910 م؛ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، 1351 ش؛ عقیلی، محمدبن عمر، کتاب الضعفاء الکبیر، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ علامۀ حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، تهران، 1311 ق؛ فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سید؛ قاضی عبدالجبار معتزلی، «طبقات المعتزله»، فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سید؛ نجاشی، احمدبن علی، رجال، قم، 1407 ق / 1987 م؛ نسائی، احمدبن علی، «الضعفاء والمتروکون»، المجموع فی الضعفاء والمتروکوین، به کوشش عبدالعزیز عزالدین السیروان، بیروت، 1405 ق / 1985 م.
مسعود جلالی مقدم